محل تبلیغات شما

قلمـــــــــ7ـــــــــــرو



داشتم دنبال ایده برای مقاله ی آخر ترم اول دکترام می گشتم، از دل کانادا، که یهو یادم افتاد سر بزنم به اینجا. چندتا پست آخر رو خوندم. چقدر بزرگتر شدم و چقدر مسیر زندگیم تغییر کرده. چقدر اتفاق افتاده از آخرین باری که اینجا نوشتم. الان 28 سالمه، دانشجوی دکترای ادبیات تطبیقی شدم، خوشحال ترم، خیلی خیلی خوشحال ترم. بیشتر کتاب میخونم، بیشتر فیلم می بینم، بیشتر آهنگ گوش می دم، بیشتر ورزش می کنم، بیشتر از خودم راضی ام، غذاهای سالمتری می خورم، هوای پاکیزه تری تنفس می
اصلا آدم به دنیا آمده برای این غلط کردن ها، اصلا از اول آدم، پدر اول آدم، غلط کرد. اصلا غلط کردن خودش یک دنیای خوب تری ست. هی باید غلط بکنی و بعد حسرتش را نخوری. اصلا بهش فکر نکنی. مثل دوستی با یک آدمی و قطع دوستی با یک آدم دیگر. مثل عاشق شدن که غلط کردن محض است و بعدش می فهمی که اصلا عاشق نبودی و لذا غلط هم نکردی. اصلا من آن قدر غلط می کنم تا یک جایی به تو برسم، تو که درستی، تو که بین تمام آدم های دنیا از همه غلط کردنت درست تر است.
زندگی همیشه خوب بود با من، حتی در بدترین شرایط :) از درونی ترین نقطه ی ممکن وجودم احساس شادی دارم، اصلا شاید دلیل هم نداشته باشم، ولی خب این دلیل نمیشه :) اگر از من بپرسی که از دید من خوشبخت ترین آدم دنیا کیه، به قطع میگم که خودم. از دید من، خودم خوشبخت ترینم، از دید خودت خودت خوشبخت ترین باش.
من یک وبلاگ نویسم حتی اگر در اینستاگرام بنویسم باز هم بلاگفا جان یک چیز دیگریست دلم گرفت، آخرین پست جمال را که خواندم؛ و وبلاگ آپدیت نشده ی حجت، فاطمه، پروانه، دخترک تنها، و خیلی های دیگر. احمد ولی می نوشت هنوز. همینطور مریم خوب، مریم درخت های توت سفید، فرزاد نوشت که بلیتش را گرفته و از اینجا می رود. چندتایی را هم اصلا نشناختم از لیست وبلاگ های دوستان. های که عجب دورانی بود. بلاگفا مشکلات شیرین خودش را دارد هنوز.
آدم باید یک دوست خوب داشته باشد همین حوالی هم نشد کمی دورتر کمی هم نشد، خیلی دورتر فرسخ ها دورتر آنقدر که هر چه چشم ریز کنی نبینی اش اما باید باشد، دوست خوبی که تمام توست مهم ترین داشته ی آدم های تنها دوستی که وقتی می افتی به موقع دستت را می گیرد پ.ن: هر که خنده ش بیش دردش بیشتر
چهارباغ ما جايي ست كه وسط خيابانش جنگل دارد، بهارها هر جا كه نگاه مي كني سبز است، حتي آدمهاش اما پاييز چهارباغ ما چيز ديگريست پ.ن: چقدر خوبه، چقدر خوبه، واقعا چقدر خوبه كه نمي تونيم فكر همو بخونيم!!!! پ.ن: داشتم مي رفتم تو كوچه مون، يك آقايي رو صندلي راننده ي يك عدد ماشين پارك شده نشسته، درب ماشين باز مي باشد، اد همين من كه ميام رد ميشم، برميگرده به يك فرد پشت خط مي گه: كثافت بوووق چرا همچين مي كنه؟! من: برق گرفته، خو عزيز من!!!! اون درب ماشين باز مي باشد
اگر يك نوازنده ي خياباني بودم دلم كه مي گرفت در چهارباغ خودمان مي نواختم و روي سازم مي نوشتم پول ندهيد، دل بدهيد اگر راست مي گوييد لا مذهب ها! پ.ن: بگوييم جنگ عراق و ايران، نه ايران و عراق، وقتي نام كشوري اول بيايد آن كشور متهاجم بوده بر دومي! پ.ن: اين ايده ي مسخره چيه انداختن تو مخ بعضيا، جدا كردن عربي از زبان فارسي؟! بابا بيخيال!!! انگليسي كه همش از لاتين گرفته شده شيطان پرستاشم اين مشغله هاي مضحكو ندارن!!! پ.ن: گاهي از بهترين لحظات زندگيت، همون لحظه رو
آدم هايي هستند كه ساعت هاي زيادي را از پنجره به تير چراغ برق خيره مي شوند پ.ن: آقا مگه اين موادو با سوزوندن نمي كشن اكثرشونو، مثلا ترياك هرويين، خب؟ دودشو مگه استنشاق نمي كنن؟ خب چرا محموله هاي قاچاق موادو ميارن همه رو با هم مي سوزونن؟ مگه اينا يه دفه كلي دود نمي كنه؟ من هميشه واسم سواله خو اينا كه دورشن معتاد نميشن؟ يا مثلا يه عده معتاد نميان اون پشت مشتا فيض ببرن؟! پ.ن: با يه پسر ژاپنيه مصاحبه كردم، تهش گفت كه يه عكس ازم بگير با دوربينم، گفتيم باشه، آقا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خدایا دوستت دارم ! مواظب اماممون باش . یادداشتهای یک دانشجوی پزشکی نغمه‌های ری‌ را